محل تبلیغات شما





ظهور سلبریتی‌های بی‌اخلاق
عصر روز یکشنبه 14 مهرماه سال 1398 به مناسبت چهلمین سال درگذشت علینقی خان وزیری پدر موسیقی نوین ایران» تنی چند از استادان پیشکسوت و هنرمندان موسیقی اصیل کشورمان با حضور در مقبره خانوادگی ایشان در بهشت زهرای تهران یاد و نام این موسیقیدان شهیر کشور را گرامی داشتند.
در این مراسم که به همت آقای بهنام موحدان از پژوهشگران و مدرسان حوزه موسیقی کشور برگزار گردید، استادان ارفع اطرائی که به تازگی از آمریکا به کشور بازگشتند، میلاد کیایی، حسن ناهید، بهرام گودرزی، کامبیز روشن روان، معصومه مهرعلی، شهرام صارمی، ناصرالدین حسن زاده و تنی چند از هنرمندان ارجمند آقایان وحید چیذری و مهدی فلاحی و آقای خال مدیرعامل سازمان بهشت زهرا بر مراز پدر موسیقی نوین ایران حاضر شده و ضمن ادای احترام از سنگ مزار جدید، کتیبه و سردیس استاد علینقی وزیری که به همت آقای بهنام موحدان مرمت و تعویض و نصب شده بود، رونمایی نمودند.
 
امروز سه شنبه 24 اردیبهشت ماه 1398 تصمیم گرفتم به امامزاده عبدالله شهر ری بروم و از آرامگاه هنرمندان و مشاهیر فرهنگ کشور که در انجا آرمیده اند گزارشی تهیه کنم. هوا به شدت گرم بود، دمای هوا به چهل درجه می رسید. من هم که سرم را تراشیده بودم، آفتاب مثل عدسی میکروسکوپ داشت مغز سرم را آتش میزد. اما با این حال شور و حرارت عشقی که به پیدا کردن مزار بزرگان بی جانشین موسیقی و ادب ایران داشتم تحمل این گرما را بر من آسان کرده بود. رسیدم آنجا دیدم درب ورودی تمام آرامگاه بسته است و اطلاعیه ای با این مضمون که فقط روزهای پنج شنبه و جمعه و تعطیلات رسمی درب آرامگاه ها بر روی بازدیدکنندگان و اهل قبور باز است مواجه شدم. با این حال دو تن از مراقبین وقتی مرا دیدند و از شغل و حرفه و هدف من آگاه شدند محبت کردند و درب را باز کردند و مرا در پیدا کردن مزار هنرمندان و استادان یاری نمودند. من هم به رسم ادب و از انجا که این عزیزان حقوق مشخصی ندارند و در ازای زحماتی که در این گورستان متروک می کشند و خدماتی که می دهند مزدی دریافت نمی کنند، مبلغی جزئی به عنوان پول چایی به ایشان دادم. محوطه آرماگاه ها و مقبره های خانوادگی که دارای قدمتی چند ده ساله هستند بسیار غم انگیز و اسفناک بود. به دلیل بی توجهی ها که مشخصا تعمدی به نظر می رسد آرامگاه ها به مرور زمان تبدیل به مکان هایی متروک و نیمه خرابه شده اند که غم انگیزترین صحنه مزار استاد عبدالحسین خان شهنازی بود که درست در میان خرابه ها قرار داشت.

 


https://scontent-sjc3-1.xx.fbcdn.net/v/t1.0-9/56711169_1174454709400019_382557001957244928_n.jpg?_nc_cat=103&_nc_ht=scontent-sjc3-1.xx&oh=63b1644b5bc4637c58152d56dec355e3&oe=5D419D89



 

روزگار می گذرد

 

و زندگی میان چهارفصل آفرینش جاریست

 

فصل تولد بهار و رویش جوانه ها

 

یادآور غرور طبیعت و عظمت آفریدگار عشق است

 

گذشت ثانیه ها در آستانه میلاد دوباره طبیعت را

 

برایت شیرین و سبز رنگ آرزومندم مهربانم .

 

در سایه ایزد منان سبز و سلامت باشی دوست مهربان .

 

 

"ب ـ پندار"

 

میربهنام موحدان

 

 

ما می مانیم تا جهان سبز شود


 

 

و اینک دوباره برگشتم

 

با دلی تنگ و سرشار از خاطرات تلخ و شیرین

 

مدتی را از این دنیای سنگی کوچ کرده بودم

 

به جستجوی رویای چشمه اساطیر مهربانی

 

همسفر با نسیم روزگاران قدم به دشت مهربانی گذاشتم

 

تا مفهوم عطر گلهای بابونه را درک کنم

 

مدتی از هرج و مرج و هیاهوی وحشی دنیای سنگی 

 

میهمان خلوت تنهایی گل سرخ بودم

 

و چه زیبا بود همکلام با او به راز و نیاز با خدای عشق

 

هر وقت از دور خبری از

 

نامهربانی و نامردمی این دنیای سنگی را برایم می آوردند

 

دلشکسته نگاهم به غربت آبی رنگ آسمان خیره می گشت

 

آن هنگام بود که فهمیدم

 

خدا چقدر غریبانه روی زمین تنها و بی کس شده!

 

در این مدت نامهربانی آدمیان را به تلخی تجربه کردم

 

بارها و بارها صدای گریه عشق را شنیدم و به تلخی دیدم

 

که نامردمان چه بی رحمانه

 

سیلی شک و دروغ را به صورت لطیفش میزدند

 

من حقیقت را در زنجیر کنج قفس های دروغ و خیانت دیدم

 

من انسانیت را تنها در رویای خویش دیدم

 

من مهربانی را کودکی تنها میان سیل غمها دیدم

 

من خدا را در غربتی غمگین تنهای تنها

 

بر روی گلبرگ گل سرخی دیدم که چشم به نامهربانی و نامردی

 

انسان دوخته بود که چطور با بی رحمی پا بر همه نعمتها

 

و زیبایی های طبیعتش می گذارد

 

و چوب حراج به انسانیت و شرف خود میزند !!

 

 

من اما برگشتم تا دنیا را از نو بسازم

 

و احیاگر دوباره مهربانی و عشق باشم

 

آن هم تنها با یاری خدای مهربان

 

 

 

میربهنام موحدان

 

"ب-پندار"

 

 

ما می مانیم تا جهان سبز شود


 

بوی باران،بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته ، باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید ،

برگ های سبز بید،

 

عطر نرگس ،رقص باد،

نغمه ی شوق پرستو ها ی شاد ،

خلوت گرم کبوتر های مست .

نرم نرمک میرسد اینک بهار،

خوش به حال روزگار

 

خوش به حال چشمه ها و دشت ها ،

خوش به حال دانه ها و سبزه ها ،

خوش به حال غنچه های نیمه باز ،

خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب ،

خوش به حال آفتاب

 

ای دل من گرچه در این روزگار

جامه ی رنگین نمی پوشی به کام ،

باده ی رنگین نمی نوشی ز جام،

نقل و سبزه در میان سفره نیست،

 

جامت از آن می که میباید تهی ست

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ،

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

 

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

 

ما می مانیم تا جهان سبز شود


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها